سندس در جست و جوی حقیقت
*اَللّهُم اجْعَلْ فی قَلبی نَوراً وَ بَصَراً وَ فَهماً و عِلماً*
بسم الله الرحمن الرحیم از چند ماه قبل وقتی به تولد سی سالگیام فکر میکردم به خودم میگفتم که باید از این سال بنویسم. متاسفانه هفته پیش که تولدم در آن قرار داشت فرصت نکردم بنویسم. حالا که این فرصت را پیدا کردم مینویسم که بماند. سی سالگی برای من بیشتر از بحران، چالش داشت. چالشهایی که زیباییهای مغفول مانده و نعمتهایی که با بیتوجه ازشان گذشتم را بهم نشان داد. سی سالگی را من سنِ پختگی، عمیق شدن در مسائل و فراز و نشیبهای زندگی میدانم. در روزهایی که 29سال و چندماهگی را میگذراندم تا ظرف سی دهه از زندگیام پُر شود، مسائل و موقعیتهایی را تجربه کردم که بفهمم درصد خامی و نفهمیام چقدر است. این فهم جدید باعث شد عمیقتر به خودم، موضعگیریهایم، انتخابها و تصمیمگیریهایم فکر کنم. این اندیشیدن و عمیق شدن چند پله مرا بالا برد. مرا پختهتر از قبل کرد. اینها مرا در سی سالگی خوشحال میکند. سرزندگی در جانم تزریق میکند. انقدری که حتی در سختترین و غمگینترین روزها ته قلبم احساس شادی و سرزندگی دارم. و خدا را بابت این حال خوب شکر میگویم. الحمداالله. سال 97 چند کار را یادداشت کردم و گفتم باید تا روز تولدم در سال 99 انجامشان دهم. متاسفانه هیچ کدامشان به خاطر شرایطی که اراده و تلاش من درش نقشی نداشت انجام نشد. کمی برایش عزاداری کردم. اما الهامی در درونم گفت بخشی از زندگی با بایدها و نبایدهای ما پیش نمیرود و متوقف نمیشود. بایدهایت انجام نشد فدای سرت. زندگی جریانش را دارد. مگر وحی مُنزَل است که تا سی سالگی باید انجامشان میدادی؟! مگر 31 یا 32 یا حتی تا 35 سالگی انجام دادنشان طول بکشد چه میشود؟! خدا که دید به این صحبت الهام درونم گوش دادم و اجازه ندادم حال بد درونم ته نشین شود و خودم را به غصۀ بیهوده آلوده نکردم، خطبه 277 نهج البلاغه را که فراموشم شده بود را به یادم آورد. آن فرازی که مولایمان در مناجاتش با خدا فرمود: «پروردگارا! تو برای دوستانت بهترین مونسی.... اگر باران بلاها بر سرشان فرو ریزد به پناه جستن از تو روی آورند، زیرا میدانند زمام همۀ امور به دست توست و همۀ کارها از مشیّت تو برمیخیزد. ..... و دلم را به نقطهای که خیرم در آن است متوجه ساز.» *** خدایا دوستت دارم.
| Design By : Pichak |

