سندس در جست و جوی حقیقت

*اَللّهُم اجْعَلْ فی قَلبی نَوراً وَ بَصَراً وَ فَهماً و عِلماً*

بسم الله الرحمن الرحیم

چند روز پیش به دوستی پیام دادم که کتاب پدرش را خواندم. از احساسم در مورد کتاب گفتم. یکی دو نکته در مورد متن کتاب بود که به آنها اشاره کردم. در پاسخ گفت که دوست دارد باهم صحبت کنیم. امروز صبح جور شد و حدود دو ساعت صحبت کردیم. وسط حرفها دو سه باری بهم گفت که به من غبطه میخورد. از اینکه به چه چیز من غبطه میخورد تعجب کردم! من او را خیلی خیلی موفق تر، فعالتر، مومن و بااراده تر میدانستم. من هیچ کدام آنهایی که او میگفت نبودم و نیستم. 

صداقتش را دوست دارم که دقیقا وقتی به شرایطی که موجب ناراحتی ام میشود اشاره میشد میگفت به خاطر همین که با وجود این شرایط روحیه داری، به حالت غبطه میخورم :) دوست داشتم کنارم بود تا بغلش میکردم.

خدایا ممنونم که انقدر دوستان خوب و نازنین و مومن روزی ام کرده ای. دوستانی که عمیقا دوستشان دارم. دوستانی که به حقیقت مثل آب روان از چشمه ها، زلال و شفافند.

یک لحظه فکر کردم، خدا مرا در نظر او اینگونه شناسانده پس یعنی میتوانم آنگونه که او میگوید باشم. از وقتی با هم خداحافظی کردیم دارم به حرفهایش و اینکه میتوانم شبیه آنچیزی که او میگفت باشم، فکر میکنم.

امروز 12 آبان 98، ساعت 12 ظهر، خاطره شیرین صحبت با دوستم، به یادگار اینجا بماند.

 

نوشته شده در یکشنبه دوازدهم آبان ۱۳۹۸ساعت توسط سندس|


آخرين مطالب
» ...
» اعتراف و توبه
» پر از سؤال
» دام برای خودم سوخت
» اعتماد به نفس
» از غصه هایم
» محله، وطن، غزه...
» وبلاگ خوانی
» تِم ماه رمضان ١۴٠٢
» یک روز در اینستاگرام

Design By : Pichak